تک پسر



ظهر خیلی خسته و خوابالو بودم، جایی برای دراز کشیدن نبود!! یه پتو رو دو لایه کردم و انداختم کف زمین، روش دراز کشیدم و یکم فک کردم تا اینکه چشمام گرم شد و داشت خوابم میبرد!! صداهایی شنیدم و فک کردم ک مشغول جابجایی وسایلن، یهو صدای آاااای خدا و سرفه شنیدم، سریع بلند شدم و رفتم بیرون، رو زمین نشسته بود و دستش رو سینش بود، گفتم چی شده، خووبی ؟! گفت داشتم خفه میشدم، غذا تو گلوم گیر کرده بود (همزمان سرفه میکرد و صورتش تقریبا کبود شده بود) یکم زدم به پشتش و بعدش

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

بهاره دستگاه جوش دست دوم Oxsar Dance Group سایت مرجع دانلود پایان نامه - تحقیق - پروژه فروش اينترنتي ابزار آلات MamanAli Star Irani Sheila